خفتیدن

لغت نامه دهخدا

خفتیدن. [ خ ُ دَ ] ( مص )خسبیدن. مصدر دیگریست برای خوابیدن. خفتن و بهمه معانی آن استعمال میشود. || بوسیدن یکدیگر. ( ناظم الاطباء ). || غلطیدن. ( آنندراج ). پیچیدن و گردیدن. || راحت شدن. ( ناظم الاطباء ). || ماست گردیدن شیر و جغرات شدن آن. ( برهان قاطع ). || بر زانو نشستن. ( ناظم الاطباء ). || بزانو درآمدن شتر. ( برهان قاطع ).

فرهنگ عمید

به خواب رفتن، خفتن، خوابیدن: شتربچه با مادر خویش گفت / بس از رفتن آخر زمانی بخفت (سعدی۱: ۱۴۱ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس