خفتن خون

لغت نامه دهخدا

خفتن خون. [ خ ُ ت َ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بحل شدن خون. از قصاص درگذشتن. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از بحل شدن خون از قصاص درگذشتن

پیشنهاد کاربران

خفتن خون:بکنایت ، پایمال شدن و بهدر رفتن ، در آثار مولانا این تعبیر همواره بصورت منفی " خون نخسبد استعمای شده است .
( ( آنک کشتستم پی مادون من
می نداند که نخسبد خون من ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 112 )
...
[مشاهده متن کامل]

در فرهنگ آذری اعتقاد دارند که خون ناحق بر زمین نمی ماند و بلاخره روزی قاتل پیدا خواهد شد . و می گویند : " قان باتماز "

بپرس