من آن کسم که چو کردم بهجو گفتن رای
هزار منجیک از پیش من کم آرد پای
خجسته ، خواجه نجیبی ، خطیری و طیان
قریع و عمعق و حکاک قرد یافه درای
اگر بعهد منندی و در زمانه من
مراستی ز میانشان همه برآی و درای.
سوزنی ( دیوان ص 93 ).
خطیری. [ خ َ ] ( اِخ ) نام او سعدبن علی وراق بود. رجوع به سعدبن علی وراق در این لغت نامه شود.
خطیری. [ خ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یک هزارپانصدگزی شمال فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و تنباکو می باشد. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).