خطیبی

/xatibi/

لغت نامه دهخدا

خطیبی. [ خ َطْ طی با ] ( ع مص ) خطبه. خطب. خواستگاری کردن زن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). زن خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص ) خطبه خوانی. ( ناظم الاطباء ).

خطیبی. [ خ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یکهزاروپانصدگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است. آب آن ازقنات و محصول آنجا غلات و تنباکو و شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در ۱۲۲ هزار گزی جنوب خاوری کنگان و یکهزار و پانصد گزی شمال راه فرعی لار به گله دار .

دانشنامه عمومی

خطیبی (زیرکوه). خطیبی روستایی در دهستان افین بخش زهان شهرستان زیرکوه استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۹۰ نفر ( در ۲۶ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس خطیبی (زیرکوه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس