خطر داشتن

لغت نامه دهخدا

خطر داشتن. [ خ َ طَ ت َ ] ( مص مرکب ) آفت در مقابل داشتن. بلا در پیش داشتن. || ارزش داشتن. قیمت داشتن. اعتبار داشتن : حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حضانتی ندارد و چون ریگ است در دیده و مردمان آن اهل سلاح نه و لشکر بدان بزرگی که حاجب سباش بود بزدند ما چند خطر داریم. ( تاریخ بیهقی ).
مغیلانست جاهل پیشم و من پیش او ریحان
ندارد پیش ریحانم خطر خار مغیلانش.
ناصرخسرو.
چه خطر دارد این پلید نبید
عند کاس مزاجها کافور.
ناصرخسرو.
دنیا خطر ندارد یکذره
سوی خدای داور بی یاور.
ناصرخسرو.

پیشنهاد کاربران

بپرس