خطا رفتن. [ خ َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) به اشتباه رفتن. بسهو رفتن : سکندر بحیوان خطا می رود من اینجا سکندر کجا می رود.
نظامی.
ما چون نشانه پای بگل در بمانده ایم خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود.
سعدی ( طیبات ).
|| گناه سر زدن : نه کورم ولیکن خطا رفت کار ندانستم از من گنه در گذار.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ فارسی
باشتباه رفتن بسهو رفتن
پیشنهاد کاربران
خطا رفتن ؛ اشتباه از کسی سر زدن : پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد. حافظ. تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت. حافظ.