خط کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مخطط کردن. اثر گذاردن : ارض مشطبه ؛ زمین که در آن سیل اندک خط کرده باشد. ( منتهی الارب ).- بخطکردن ؛ اصطلاحی است در بین سپاهیان و آن بمعنی در صف قرار دادن افراد است. بصف کردن. در صف درآوردن. در یک صف قرار دادن.