خط و خال

/xattoxAl/

مترادف خط و خال: سبلت نورسته، خال، نقش ونگار

لغت نامه دهخدا

خط و خال. [ خ َطْ طُ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مخطط. دارای خطوط و خالها. منقش. || ( اِ مرکب ) خال صورت و موی تازه بر روی دمیده :
به بیداریش فتنه بر خط و خال
بخواب اندرش پای بند خیال.
سعدی.
ای دردمند مفتون بر خط و خال موزون
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی.
سعدی.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی بجای خویش نیکوست.
شیخ محمود شبستری.
شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش.
حافظ.
- خوش خط و خال ؛ آنکه ظاهر آراسته دارد. کنایه از آدمی خوش ظاهر و بد باطن.
- مار خوش خط و خال ؛ ماری که نقش و گل و بوته ٔقشنگ بروی پوست دارد.
|| کنایه از آدم خوش ظاهر و بد باطن. انسان فتنه جو.

فرهنگ فارسی

مخطط دارای خطوط و خالها

پیشنهاد کاربران

از نشانه های طریقت است. خط و خال یا خط و نقطه. یک خط از نقاط بیشماری تشکیل شده است. پس یک خط لا یتناهی است. ابتدا و انتها ندارد. سالک در مسیر نقطه ای است از این خط که پایانی برای آن نیست. همچنین صفحه در دو بعد طول و عرض لا یتناهی است. یک نقطه در صفحه می تواند با تمام نقاط نا محدود صفحه در اتصال و ارتباط باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

حافظ:
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
https://www. youtube. com/watch?v=L_JxjvhBm8c

بپرس