خط زدن
مترادف خط زدن: قلم گرفتن، حذف کردن، محو کردن، خط کشیدن برتکلیف دانش آموز
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
قلم زدن، خراشیدن، خارش کردن، خراش دادن، خاراندن، خراشاندن، خط زدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
از دفتر ستردن ؛ محو کردن :
ز دفتر همه نامشان بسترم
سر و تاج ساسان به پی بسپرم .
فردوسی .
ز دفتر همه نامشان بسترم
سر و تاج ساسان به پی بسپرم .
فردوسی .
خط زدن : [عامیانه، اصطلاح] با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن.