خط زدن


مترادف خط زدن: قلم گرفتن، حذف کردن، محو کردن، خط کشیدن برتکلیف دانش آموز

لغت نامه دهخدا

خط زدن. [ خ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بروی نوشته ای خط کشیدن برای ابطال آن.

فرهنگ فارسی

۱ - خط کشیدن روی چیزی . ۲ - حذف کردن (( اسم او را از دفتر کلاس خط زدند ) )

فرهنگ معین

(خَ طّ. زَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) حذف کردن .

مترادف ها

scratch (فعل)
قلم زدن، خراشیدن، خارش کردن، خراش دادن، خاراندن، خراشاندن، خط زدن

فارسی به عربی

خدش

پیشنهاد کاربران

از دفتر ستردن ؛ محو کردن :
ز دفتر همه نامشان بسترم
سر و تاج ساسان به پی بسپرم .
فردوسی .
خط زدن : [عامیانه، اصطلاح] با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن.

بپرس