خط خط کردن


معنی انگلیسی:
scribble, scrawl

لغت نامه دهخدا

خطخط کردن. [ خ َ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) با خطها کردن. مخططکردن. صاحب خطوط کردن. || روی نوشته ای خطوط متعدد کشیدن برای سیاه کردن و مخفی نمودن آن نوشته. || کثیف و ناخوانا کردن نوشته که معمولاً بچه ها با قلم روی نوشته ها از روی بیخردی می کنند.

فرهنگ فارسی

با خطها کردن یا روی نوشته ای خطوط متعدد کشیدن برای سیاه کردن و مخفی نمودن آن نوشته .

مترادف ها

streak (فعل)
دراز کردن، بسرعت حرکت کردن، خط خط کردن، گستردن

fleck (فعل)
رگه رگه کردن، خط خط کردن، نقطه نقطه کردن

scrabble (فعل)
خط خط کردن، دستمالی کردن، سرسری چیز نوشتن

فارسی به عربی

بقعة

پیشنهاد کاربران

کثیف و ناخوانا کردن نوشته که معمولاً بچه ها با قلم روی نوشته ها از روی بیخردی می کنند.

بپرس