خط تصویری

لغت نامه دهخدا

خط تصویری. [ خ َطْ طِ ت َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحله دوم از مراحل اساسی خط است در این مرحله برای اظهار فکری صورت آنرا می کشیدند، مثلاً برای نوشتن حیوانی شکل آنرا می کشیدند. ( تاریخ ایران باستان ج 1 ص 15 ).

فرهنگ فارسی

مرحله دوم از مراحل اساسی خط است در این مرحله برای اظهار فکری صورت آنرا می کشیدند مثلا برای نوشتن حیوانی شکل آنرا می کشیدند .

مترادف ها

character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

pictogram (اسم)
خط تصویری

pictograph (اسم)
خط تصویری، نشان یا علائم تصویری، صورت نگاره

picture-writing (اسم)
خط تصویری، تصویر نگاری

پیشنهاد کاربران

هیروگلیف
دامداری یکی از شغل های پر درآمد است
کف دست

بپرس