خط براوردن

لغت نامه دهخدا

( خط برآوردن ) خط برآوردن. [ خ َ ب َ وَدَ ] ( مص مرکب ) آشکار کردن حجت برای اثبات دعوی خود. || مخطط شدن جوان ساده رو. ( آنندراج ). موی تازه بر عارض جوان روییدن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( خط بر آوردن ) آشکار کردن حجت برای اثبات دعوی خود یا مخطط شدن جوان ساده رو .

پیشنهاد کاربران

- سبز شدن خط ؛ کنایه از ریش برآوردن. دمیدن موی.

بپرس