لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
خضوع؛ اَخذ نمودن گرما و انرژی و آرامش با فروتنی و تواضع از مَأْخَذِ نور از پروردگار خاشع
خشوع؛ دادن انرژی و آرامش با خوشنودی و خوشی و رضایت خاطر از خَشیَّتِ خاشع به خضوع خاضع.
خَشیَّت: اصطلاح خَشیَّت إلهی یعنی خوشنودی و خوشی و رضایت پروردگار یعنی هرکاری که خدا رو خوش بیاد.
... [مشاهده متن کامل]
خضوع امری که مرتبط با اعمال بنده ی خدا و خشوع امری که مرتبط با خشایار هستی و پرودگار بنده نواز می باشد.
خشایار خاشع؛
نیمه شب بود،
ماه، مانده در پُشت اَبر گناه
ماه، بی تاب، تابناک ولی تَبناک
با دلی تابیده و دِلتَنگ،
دِلِ بی تاب، دِلِ دِلْتنگِ خدا
تَبِ عشق، چَند عُضوَش
با ذکری به تسبیح خدا
به زلالی آب مَحْرَم کرد
قَطَراتش به خُضوع اُفتان شد
خُضوعِ قَطرات، به وُضوح
مُوعظه ها در قَطَراتِ وُضوع؛
نخورَد آب زمینی که بلند است
اَعضای وضوع، به تَواضع به خُضوع
پای رفتن، عزم در نور رفتن
مرغ ملاقات، با دلی عاشق
عازم، به اُمید، به تلاقی، به لقاء
حق جو، یادبودش، حق گو
سجاده باز، درِ رحمت نیز باز
خوف حق داشت، دلش لرزان بود
عَرق شَرم گناه بر جَبین غَلطان بود
بَنده از بَندِ گناه گریزان بود
نور مهتاب، راکع به رکوع
به تسبیح خدا به سجود
نور مهتاب در کوچه ی عشق
در کوچه پس کوچه ی باغ
مُعَطَّر، عطر گل ریحان، گل نعناع
با ذکر دعا، تکیه بر دیوار خدا
نردبانی ساخت از نور، تا اوج فضا
تا بدانجا که روح، رقصان شد
چون گل پیچک، تَنیدش بر آن
تا بدانجا که گلبرگ گل پیچک،
چون گلبرگی از گل نیلوفر،
نیلفروشان، نیلگون، ناله کنان،
به اِعاده، اُورادی از اُوراق دعا
رسید، دستش، بر صورت ماه
ماهِ سَماوات، در مَعرَضْ، از مَأْخَذ نور
جازم، زِخَشیَّت به پرداختِ جَزا
آئینه، به اِنعکاس نور خدا
نورِ صورت، نور زیبای خدا
پیامی در خواب، زعریکه، زعرش خدا
می خواند به خَشیَّت به خشوع
مرغ مَمیجَک، مرغ ملاقات خدا
مرغ عشقم، بازهم برگرد
سوی رَبَّت، رَبِّ دِلتَنگ خودت،
به رضایت، به فراقت به رفاقت
باز گرد، با دل و جان باز گرد.
سید مهدی موسوی میرکلائی
� یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی �؛ تو ای روح آرام یافته، به سوی پروردگارت رجوع کن در حالی که هم تو از او راضی هستی و هم او از تو، پس در سلک بندگانم در آی، و در بهشتم وارد شو.
خشوع؛ دادن انرژی و آرامش با خوشنودی و خوشی و رضایت خاطر از خَشیَّتِ خاشع به خضوع خاضع.
خَشیَّت: اصطلاح خَشیَّت إلهی یعنی خوشنودی و خوشی و رضایت پروردگار یعنی هرکاری که خدا رو خوش بیاد.
... [مشاهده متن کامل]
خضوع امری که مرتبط با اعمال بنده ی خدا و خشوع امری که مرتبط با خشایار هستی و پرودگار بنده نواز می باشد.
خشایار خاشع؛
نیمه شب بود،
ماه، مانده در پُشت اَبر گناه
ماه، بی تاب، تابناک ولی تَبناک
با دلی تابیده و دِلتَنگ،
دِلِ بی تاب، دِلِ دِلْتنگِ خدا
تَبِ عشق، چَند عُضوَش
با ذکری به تسبیح خدا
به زلالی آب مَحْرَم کرد
قَطَراتش به خُضوع اُفتان شد
خُضوعِ قَطرات، به وُضوح
مُوعظه ها در قَطَراتِ وُضوع؛
نخورَد آب زمینی که بلند است
اَعضای وضوع، به تَواضع به خُضوع
پای رفتن، عزم در نور رفتن
مرغ ملاقات، با دلی عاشق
عازم، به اُمید، به تلاقی، به لقاء
حق جو، یادبودش، حق گو
سجاده باز، درِ رحمت نیز باز
خوف حق داشت، دلش لرزان بود
عَرق شَرم گناه بر جَبین غَلطان بود
بَنده از بَندِ گناه گریزان بود
نور مهتاب، راکع به رکوع
به تسبیح خدا به سجود
نور مهتاب در کوچه ی عشق
در کوچه پس کوچه ی باغ
مُعَطَّر، عطر گل ریحان، گل نعناع
با ذکر دعا، تکیه بر دیوار خدا
نردبانی ساخت از نور، تا اوج فضا
تا بدانجا که روح، رقصان شد
چون گل پیچک، تَنیدش بر آن
تا بدانجا که گلبرگ گل پیچک،
چون گلبرگی از گل نیلوفر،
نیلفروشان، نیلگون، ناله کنان،
به اِعاده، اُورادی از اُوراق دعا
رسید، دستش، بر صورت ماه
ماهِ سَماوات، در مَعرَضْ، از مَأْخَذ نور
جازم، زِخَشیَّت به پرداختِ جَزا
آئینه، به اِنعکاس نور خدا
نورِ صورت، نور زیبای خدا
پیامی در خواب، زعریکه، زعرش خدا
می خواند به خَشیَّت به خشوع
مرغ مَمیجَک، مرغ ملاقات خدا
مرغ عشقم، بازهم برگرد
سوی رَبَّت، رَبِّ دِلتَنگ خودت،
به رضایت، به فراقت به رفاقت
باز گرد، با دل و جان باز گرد.
سید مهدی موسوی میرکلائی
� یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی �؛ تو ای روح آرام یافته، به سوی پروردگارت رجوع کن در حالی که هم تو از او راضی هستی و هم او از تو، پس در سلک بندگانم در آی، و در بهشتم وارد شو.
خضوع ؛ خود را کوچک دیدن در برابر خدا . فروتنی از روی نیاز در برابر خدا ، که در ظاهر جلوه می کند .
خاضع ؛ ترسنده و بیم ناک است .
خشوع ؛ خدا را بزرگ دیدن در برابر خود . فروتنی از روی محبت در برابر خدا که علاوه بر ظاهر در باطن و قلب نیز جلوه می کند .
خاشع ؛ دائماً آرامشی قلبی دارد .
خاضع ؛ ترسنده و بیم ناک است .
خشوع ؛ خدا را بزرگ دیدن در برابر خود . فروتنی از روی محبت در برابر خدا که علاوه بر ظاهر در باطن و قلب نیز جلوه می کند .
خاشع ؛ دائماً آرامشی قلبی دارد .