خضمه
لغت نامه دهخدا
خضمة. [ خ ُ ض َ م َ ] ( ع ص ) بسیارخورنده. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خضمة. [ خ ُ ض ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) وسط و میانه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || معظم هر چیزی. || ( ص ) سطبر بازو. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || خالص نسبت. یقال : و هو فی خضمة قومه ؛ او خالص نسبت است در قوم خود. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید