خضریات

لغت نامه دهخدا

خضریات. [ خ ُ ری یا ] ( ع اِ ) نباتات سبز تر. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) : و بر جریب خضریات از تره و پیاز و سیر و غیر آن سه درهم. ( تاریخ قم ص 182 ). و آنک از خضریات و دیگر درختها که در کروم معینه باشد، آنرا حساب ننمایند. ( تاریخ قم ص 107 ). به هر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و جزر و شلغم و پیاز و سیر و تره و دیگر خضریات. ( تاریخ قم ص 112 ). || کنایه از ترکاری و ترها. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ج ِ خضری چون حبلیات که ج ِ حبلی است.

خضریات. [ خ ُ ری یا ] ( اِخ )دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. واقع در 64هزارگزی شمال خاوری شادگان و شش هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو شادگان به هندیجان. این دهکده دردشت قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. آب آن از چاه و محصول آنجا غلات است. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه آن در تابستان اتومبیل رو می باشد. ساکنان آن از طایفه عساکره است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

خضریات. [ خ ُ ری یا ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری اهواز، کنار راه آبادان به اهواز. این دهکده در دشت قرار دارد با آب و هوای مناطق گرمسیری و 344 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. راهش در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان آنجا ازطایفه حوشیه اند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس