خضرلو
لغت نامه دهخدا
خضرلو. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام محلی است کنار راه تبریز و مراغه میان خانبان و شورکول در یکصدویک هزارگزی تبریز. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خضرلو. [ خ ِ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چالدران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو. واقع در پنج هزارگزی جنوب باختری سیه چشمه. از سیه چشمه تا قریه ، راه ارابه رو وجود دارد. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 350 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد. صنایع دستی آن جاجیم بافی و راهش ارابه رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
خضرلو. [ خ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه شهرستان ماکو. واقع در پنجاه هزارگزی جنوب خاوری ماکو و پنج هزارگزی شمال شوسه سیه چشمه به قره ضیاءالدین. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 360 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری می باشد. صنایع دستی آن جاجیم بافی و راهش شوسه است. این ده در دو محل نزدیک هم بنام خضرلوی بالا و پایین قرار دارد و سکنه خضرلوی پایین 140 تن می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
پیشنهاد کاربران
طایفه خضرلو برگرفته از نام یکی از سرداران شاه اسماعیل به نام خضرآقا است . این طایفه با طایفه ترک خزر ارتباط ندارد.
خَضَر:نام طایفه بزرگ تورک
لو:به معنای طایفه
در اصل:بایدخَضَر لو تلفظ شود ، خِضِرلو غلط است
لو:به معنای طایفه
در اصل:بایدخَضَر لو تلفظ شود ، خِضِرلو غلط است