خضرخو

لغت نامه دهخدا

خضرخو. [ خ ِ ] ( ص مرکب ) آنکه خوی خضر دارد و غرض غلو در وصف کسی است که حیات آدمی بدست اوست :
آب حیوان مجوی خاقانی
که منوچهر خضرخو مرده ست.
خاقانی.

پیشنهاد کاربران

بپرس