خضد

لغت نامه دهخدا

خضد. [ خ َ ] ( ع مص ) شکستن چوب اعم از آنکه خشک باشد یا تر، بنوعی که از هم جدا نگردد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || خمانیدن شتر و دوتا کردن گردن شتر دیگر را. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خضد البعیر عنق آخر. ( منتهی الارب ). || خشودن درخت را و بریدن آنرا. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : خضد الشجر. || سخت خوردن. نیک خوردن. || بریدن و خائیدن چیز تری را چون خیار و گزر و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || پیراستن خیار. ( تاج المصادر بیهقی ). || کروچ کروچ خوردن. خِرِپ خِرِپ خوردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خضد. [ خ َ ض َ ] ( ع اِ ) باریکی میوه ها و غنچگی آنها. || دردی مر اعضا را کمتر از شکستگی. || آنچه از چوب تر خشوده باشند و یا از درخت شکسته باشد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || ضعف و سستی در گیاه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || یک نوع گیاهی است. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) ( از مهذب الاسماء ).

خضد. [ خ َ ض ِ ] ( ع ص ) درمانده از ایستادن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
خم کردن شاخه نرم اصحاب یمین چه اصحاب یمین در کنار درخت سدر مخصوصی اند که شاخه‏اش از کثرت میوه خم شده و درخت مخصوصی که میوه آن بالای هم دیگر است. در مجمع البیان می‏گوید: اصل خضد خم کردن چوب نرم است . در نهایه آورده: اصل خضد شکستن شی‏ء نرم است به طوریکه از محل جدا نشود و گاهی بقه معنی قطع باشد در صحاح نیز: خم کردن گفته است در قاموس و اقرب یکی از معانی آن را: شکستن بدون جدا شدن از محل گفته است. علی هذا مراد از «مخضود» در آیه شریفه خم شده از کثرت میوه است. راغب آن را به معنی قطع گرفته و مخضود را مکسور الشوک (بی خار) معنی کرده است. در مجمع با آنکه اصل خضد را خم کردن گفته ولی مخضود را درختی که خارش قطع شده (بی خار) تفسیر نموده. کشاف‏نیز آن را درختیکه خار ندارد معنی کرده. بیضاوی احتمال داده که مراد بی خار و یا خم شده از کثرت بار باشد. احتمال دوّم درکشاف از مجاهد مقل شده است و محمد عبده در نهج البلاغه خطبه 103 که در وصف دنیا فرموده «قَدْصارَ حَرامُها عِنْدَ اَقْوامٍ بِمَنْزِلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُودِ» نیز هر دو احتمال را داده است. این کلمه در کلام اللّه مجید فقط یک دفعه آمده است .

پیشنهاد کاربران

بپرس