خصیم

لغت نامه دهخدا

خصیم. [ خ َ ] ( ع ص ) خصومت کننده. دشمن. ج ، خصماء، خصمان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ستیزه گر. پیکارکش. ( یادداشت بخط مؤلف ) : خلق الانسان من نطفة فاذا هو خصیم مبین. ( قرآن 4/16 ). او لم یر الانسان اناخلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین. ( قرآن 77/36 ).
که ز پیغام زمانه نشود مرد خصیم.
( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) خصومت کننده دشمن مخاصم . جمع : خصمائ .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (ص . ) دشمن ، ج . خصماء.

فرهنگ عمید

دشمن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَصِیمٌ: دشمن همیشگی (صفت مشبه از خصومت است که آن هم به معنی جدال است )-دشمنی که بر خصومت و جدال اصرار میورزد - کسی که از دعوی مدعی و یا هر چیزی که در حکم دعوی است دفاع میکند (درجمله "لَا تَکُن لِّلْخَائِنِینَ خَصِیماً "رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نه...
ریشه کلمه:
خصم (۱۸ بار)

«خَصِیم» به معنای کسی است که اصرار بر خصومت و جدال دارد و گروهی آن را به معنای مدافع و بیانگر درون خویش دانسته اند.

پیشنهاد کاربران

بپرس