خصومت کردن. [ خ ُ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دشمنی کردن. عداوت کردن. پیکار کردن : خواستم کز مهربانی بوسه ای رویش زنم خشم من با من خصومت کرد و از من کین کشید.
امیرمعزی.
سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی.
سعدی ( طیبات ).
|| داوری کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ فارسی
دشمنی کردن عداوت کردن
پیشنهاد کاربران
مقابل و خلاف دوستی کردن دشمنی کردن و خصومت کردن است. دشمنی کردن و خصومت کردن یعنی هوای طرف مقابل خود را نداشتن