خصمانه

/xasmAne/

مترادف خصمانه: خصومت آمیز، دشمنانه، عداوت آمیز، عدوانی

متضاد خصمانه: دوستانه

برابر پارسی: دشمنگونه، دشمنانه

معنی انگلیسی:
adversarial, belligerently, hostile, unfriendly, virulent, hostilely

لغت نامه دهخدا

خصمانه. [ خ َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) دشمنانه. دشمن وار. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
خصمانه چون بجنگ درآید بر در ضرب
بر خصم کارزار کند روزگار زار.
سوزنی.
در کشتن خود یارم من با تو چه غم دارم
گرجان و دل خسرو خصمانه برون آید.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
آفتی کز بهر جان خویشتن می ساختم
آنچنان خصمانه می آید که من میخواستم.
ملا شانی تکلو ( از آنندراج ).
|| ( اِ ) مانند دشمن . حریف. ( آنندراج ) :
نیست هم زورتو خصمانه ات از من بشنو
میرود هرزه درین معرکه ها گفت و شنود.
میرنجات ( از آنندراج ).
|| ( حامص ) غور و پرداخت احوال و این ظاهراً از عالم معنی شفقت باشد که در اصل شفقت بمعنی ترس است. دراین صورت خصمانه ، بمعنی تربیت خواهد بود که بطور دشمن بر احوال شخص نظر کرده او را تربیت باید نمود. پس بمعنی الطاف و مهربانی مجاز باشد، لیکن سند آن یافته نشده. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

از روی دشمنی از روی خصومت (( با همه کس خصمانه رفتار میکند ) )

فرهنگ معین

(خَ نِ ) [ ع - فا. ] (ق مر. ) از روی دشمنی ، از روی خصومت .

فرهنگ عمید

۱. مانند دشمن.
۲. (قید ) [قدیمی] از روی دشمنی و عداوت.

مترادف ها

inimically (قید)
خصمانه

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر واژه 🇸🇦 :
∆ خشم تاب ⟡ نگاهش چنان خشم تاب بود که دیوار هم آب می شد.
∆ کین تراش ⟡ هر واژه اش کین تراش بود و زخم می زد.
∆ خشم بار ⟡ نگاهش خشم بار بود و سنگین.
...
[مشاهده متن کامل]

∆ کین افزا ⟡ هر واژه اش کین افزا بود و زخم می زد.
∆ کینه زا ⟡ هر واژه اش کینه زا بود و زخم می زد.
∆ کین ساز ⟡ هر حرکتش کین ساز بود و دشمنی می آفرید.
∆ خشم بار ⟡ نگاهش خشم بار بود و سنگین.
∆ زخم زن ⟡ سخنانش زخم زن بود و می درید.
∆ خشم وار ⟡ رفتارش خشم وار، مجسمه ای از خشونت بود.
∆ زهر گز ⟡ حرکاتش زهر گز، نقش سم را می کشید.
∆ ستیزه گر/ستیزه گرانه ⟡ منش ستیزه گرش هر اندیشه همدلی را در نطفه می کشت.
∆ کین ورز ⟡ کنش کین ورزش پیوسته آتش دشمنی را می افروخت.
∆ ستم پیشه ⟡ کردار ستم پیشه ش راه هر گفتگوی سازنده را می بست.
∆ کین توز/کینه توز ⟡ اندیشه کین توزش هر بارقه مهربانی را می سوزاند.
∆ آزار سان ⟡ رفتار آزار سانش پیوسته زخم می زد و می درید.
∆ کینه جو ⟡ رفتار کینه جوی او هر پل دوستی را ویران می کرد.
∆ ستم گستر ⟡ منش ستم گسترش چونان طوفانی مخرب می وزید.
∆ کین ساز ⟡ رفتارش کین ساز، پیوسته نقشه های دشمنی می چید.
∆ آزار نهاد ⟡ منشش آزار نهاد، بنیادی از دشمنی.
∆ ستم آفرین ⟡ برخوردش ستم آفرین، لحظه ها را با درد می آمیخت.
∆ آزرمسان ⟡ منش آزرم سان، هر حریم انسانی را می شکست.

دشمنی . یعنی روابط صفاریان با خلافت عباسی دشمنی بوده است .
دشمنانه
دشنمی
دشمنی.
عداوت امیز

دوستی ناپزیر

بپرس