لغت نامه دهخدا
خص. [ خ ِص ص ] ( ع ص ) ناقص. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). || نرم. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خص. [ خ ُص ص ] ( ع اِ ) خانه نئین. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ).ج ، خِصاص ، خُصوص ، خصاص. || خانه ای که از چوب مسقف بود. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). ج ، خصاص خصوص ، اخصاص.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
خص=درزبان لکی مایعاتی را که غلیظ باشند را خص می گویند .
ومتضاد آن هم =راو ( رقیق )
ومتضاد آن هم =راو ( رقیق )