خشکیده

/xoSkide/

مترادف خشکیده: پژمرده، خشک شده، بی طراوت، تفتیده، خشک ، لاغر، استخوانی، متحیر، مبهوت، مات

متضاد خشکیده: باطراوت

معنی انگلیسی:
bone-dry, sere, dried, withered up, frozen, shrivelled, skinny

لغت نامه دهخدا

خشکیده. [ خ ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) خشک شده. ( یادداشت بخط مؤلف ). || تشنه. ( از ناظم الاطباء ).
- دهان خشکیده ؛ دهان انسان که بر اثر عصبانیت یا تشنگی خشک شده. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که آب و رطوبت آن از میان رفته باشد. ۲ - پژمرده ( گیاه ).

فرهنگ معین

(خُ دِ ) (ص مف . ) پژمرده .

فرهنگ عمید

۱. خشک شده.
۲. [عامیانه، مجاز] لاغر.
۳. (قید ) [قدیمی، مجاز] متعجب.

مترادف ها

withered (صفت)
خشک، خشکیده، پلاسیده، پژمرده، چروک خورده، پژولیده

adust (صفت)
سوخته، با حرارت، خشکیده

seared (صفت)
خشکیده

dried up (صفت)
خشکیده، چروکیده، پلاسیده

sere (صفت)
خشک، خشکیده، پژمرده

wizen (صفت)
خشکیده، لاغر، چروک، پژمردهیا پلاسیده

hidebound (صفت)
خشکیده، کوته نظر، پوست بتن چسبیده

sear (صفت)
خشکیده، از کار افتاده، پژمرده

wizened (صفت)
خشکیده، چروکیده، پلاسیده

پیشنهاد کاربران

بپرس