خشکش زدن ؛ سخت متحیر شدن از گفتاری یا رفتاری یا واقعه ای : فلانی از حرف او خشکش زد، یعنی سخت مبهوت و حیران شد.
|| ور چروکیده شده ، چروک خورده ؛ از طراوت سخت افتاده :. . . پایهایش همه. . . و خشک شد. ( تاریخ بیهقی ) . همیج ؛ آهوماده ای که روی وی خشک شده باشد از دردی که عارض شود وی را. ( منتهی الارب ) . || پژمرده. ( ناظم الاطباء ) . مُردَه. مقابل تر. مقابل سبز. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
سرو بنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن.
( اسدی نخجوانی ) .
|| ور چروکیده شده ، چروک خورده ؛ از طراوت سخت افتاده :. . . پایهایش همه. . . و خشک شد. ( تاریخ بیهقی ) . همیج ؛ آهوماده ای که روی وی خشک شده باشد از دردی که عارض شود وی را. ( منتهی الارب ) . || پژمرده. ( ناظم الاطباء ) . مُردَه. مقابل تر. مقابل سبز. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
سرو بنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن.
( اسدی نخجوانی ) .