خشک کردن


مترادف خشک کردن: خشکاندن، خشکانیدن، رطوبت زدایی کردن، نم زدایی کردن ، کرخت کردن، بی حس کردن، پژمرده کردن، بی سبزه و گیاه کردن

متضاد خشک کردن: مرطوب کردن

معنی انگلیسی:
blot, dry, evaporate, dehydrate, to(make)dry, to wipe, to parch

لغت نامه دهخدا

خشک کردن. [ خ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رطوبت چیزی را گرفتن. از رطوبت انداختن. از آب انداختن. نم چیزی را درچیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || شیر را بند آوردن. بدون شیر کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || منجمد کردن. سفت کردن. از نرمی انداختن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || میراندن گیاه. کشتن گیاه و درخت. ( یادداشت بخط مؤلف ). || فالج کردن. دست و پای کسی را بی حس کردن و از حرکت انداختن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر طرف کردن نم و رطوت چیزی خشکاندن .

فرهنگستان زبان و ادب

[شیمی، مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] ← خشکانش
{drying} [علوم و فنّاوری غذا] کاهش دادن رطوبت مادۀ غذایی به طوری که مناسب نگهداری یا فراوری شود

مترادف ها

wipe (فعل)
از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن

dry (فعل)
خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن

wither (فعل)
سربه سر کردن، خشک شدن، پژمردن، خشک کردن، پژمرده شدن، پژولیدن، پژمرده کردن یا شدن، پلاسیده شدن

calcine (فعل)
اهکی کردن، مکلس کردن، خشک کردن

dehumidify (فعل)
خشک کردن، رطوبت گرفتن، نم چیزی را گرفتن

desiccate (فعل)
خشک کردن، در جای خشک نگه داشتن

drip-dry (فعل)
خشک کردن

exsiccate (فعل)
خشک کردن، خشکانیدن

evaporate (فعل)
خشک کردن، تبخیر شدن، بخار شدن، تبخیر کردن، متصاعد شدن، تبدیل به بخار کردن، برباد رفتن

freeze-dry (فعل)
خشک کردن

make dry (فعل)
خشک کردن

فارسی به عربی

تبخر , جاف , کلس , مسحة

پیشنهاد کاربران

Drying
خشک کردن دست
خشک کردن
در محاوره به معنای سیراب کردن
حیوان تشنه است! خشکش کن!
( روز واقعه ، بهرام بیضائی )

بپرس