خشک شدن


مترادف خشک شدن: بی آب شدن، خشکیدن، بی طراوت شدن، رطوبت از دست دادن، بی نم شدن، قطع شدن ترشح و، بی سبزه و گیاه شدن، برهوت شدن، کرخت شدن، بی حس شدن، بی حرکت شدن، بی تحرک شدن، منجمد شدن، یخ زدن، سخت شدن، سفت شدن

معنی انگلیسی:
dehydrate, dry, sear, to(become) dry, to freeze(to death)

لغت نامه دهخدا

خشک شدن. [ خ ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مقابل تر شدن ،رطوبت چیزی از بین رفتن. نم چیزی گرفته شدن. بدون رطوبت شدن. جَفاف. یبس. جفوف. ( تاج المصادر بیهقی ).
- خشک شدن آب چاه ؛ بپایان رسیدن آب آن. لطع. ( منتهی الارب ).
- خشک شدن آب دهن ؛ بدون آب شدن دهان که بر اثر تشنگی یا عصبانیت حاصل میشود. عصب. خدع. ( منتهی الارب ).
- خشک شدن از سرما ؛ مردن از سرما. منجمد شدن رطوبات تن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خشک شدن باران و باز ایستادن آن ؛ باران بند آمدن. کحط. ( منتهی الارب ).
- خشک شدن بچه در شکم ؛ مردن بچه در زهدان. حشوش. ( تاج المصادر بیهقی ).
- خشک شدن بوک و بشک بر گوسفند ؛ بر اثر تمییز نکردن گوسفند کثافات گوسفند بر تن او ماند. وذح. ( تاج المصادر بیهقی ).
- خشک شدن پستان ؛ بند آمدن شیر. بدون شیر شدن پستان : اِنسِحاق ؛ خشک شدن پستان ناقه از شیر بود. ( منتهی الارب ).
- خشک شدن پوست ؛ چروکیده شدن پوست بر اثر رفتن رطوبت آن. پلاسیده شدن پوست.
- || ناراحتی است که بر پوست آدمی عارض شود و بر اثر آن پوست بدن ترک خورد و شکاف بردارد.
- خشک شدن پی ؛ منجمد شدن پی. از حرکت بازماندن. زَن .
- خشک شدن جامه ؛ رطوبت و نم جامه از بین رفتن.
- خشک شدن جگر ؛کنایه از سوختن و مردن :
بل تاجگرم خشک شود و آب نماند
بر روی من آبیست کزان دجله توان کرد.
آغاجی.
- خشک شدن چرک ؛ بر اثر شست و شو نکردن ، چرک و وسخ بر بدن بماندن. کلع.
- خشک شدن خرما ؛ رسیده شدن و از آب افتادن خرما.
- خشک شدن خون ؛ بند آمدن خون ودلمه شدن و برجا ماندن آن ، جَسَد. قفل. ( منتهی الارب ).
- خشک شدن درخت ؛ مردن درخت. ( منتهی الارب ).
- خشک شدن ریش و جراحت و بی آب گشتن آن قبوب . ( منتهی الارب ).
- خشک شدن شوخ ؛ بر اثر ناشستن شوخ آن بر بدن ماندن. عَس. ( تاج المصادر بیهقی ).
- خشک شدن شهر و زمین ؛ خشکسال شدن. باران نیامدن. اِمحال. ( منتهی الارب ).
- خشک شدن شیر ؛ بند آمدن شیر جاندار. بند آمدن شیر پستان :
چراگاه این گاو کمتر نبود
هم آبشخورش نیز بدتر نبود
به پستان چنین خشک شد شیر اوی
دگرگونه شد رنگ و آژیر اوی.
فردوسی.
- خشک شدن غدیر ؛ بی آب شدن آن. آب غدیر تمام شدن. ذَب . ( منتهی الارب ).
- خشک شدن کمیز و سرگین بر سرین ستور ؛ بواسطه تمیز نکردن سرگین کثافت بر سرین ستور باقیماندن. الباد. ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر طرف شدن نم و رطوبت چیزی خشکیدن .

فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] ← خشکش

دانشنامه عمومی

خشک شدن ( به انگلیسی: Desiccation ) ( از واژۀ لاتین de - "به طور کامل" + siccare "خشک کردن" ) ، حالت خشکی شدید یا فرآیند خشک شدن شدید است. یک ماده خشک کن یک ماده جاذب ( جذب و نگهدارنده آب ) است که چنین حالتی را در همسایگی محلی خود در یک ظرف با مهر و موم متوسط القا می کند یا نگه می دارد.
عکس خشک شدنعکس خشک شدنعکس خشک شدن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

یبس

مترادف ها

atrophy (فعل)
لاغر شدن، لاغر کردن، خشک شدن

become dry (فعل)
خشک شدن

shrivel (فعل)
خشک شدن، چروک شدن، چین خوردن

fade (فعل)
خشک شدن، پژمردن، محو شدن، پژمرده شدن، کم رنگ شدن، بی نور شدن، کم کم ناپدیدی شدن

wither (فعل)
سربه سر کردن، خشک شدن، پژمردن، خشک کردن، پژمرده شدن، پژولیدن، پژمرده کردن یا شدن، پلاسیده شدن

parch (فعل)
خشک شدن، بریان کردن، برشته کردن، نیم سوز کردن، تفتیدن، افتاب سوخته کردن

فارسی به عربی

ضمور

پیشنهاد کاربران

کنایه از سرد شدن با کسی
یبس، بی آب شدن، خشکیدن، بی طراوت شدن، رطوبت از دست دادن، بی نم شدن، قطع شدن ترشح و، بی سبزه و گیاه شدن، برهوت شدن، کرخت شدن، بی حس شدن، بی حرکت شدن، بی تحرک شدن، منجمد شدن، یخ زدن، سخت شدن، سفت شدن
یبس

بپرس