خشک سر. [ خ ُ س َ ] ( ص مرکب ) دیوانه. سودائی مزاج. تندخوی که آن را کله خشک نیز گویند. ( از انجمن آرای ناصری ) ( از ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ). || کنایه از بیهوده گوی و بیهوده کار باشد. ( از انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ).، خشکسر.[ خ ُ س َ ] ( اِخ ) دهی از ده های ساری به مازندران. ( از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 122 ).
فرهنگ معین
(خُ سَ )(ص مر. )۱ - تندخو، سودایی . ۲ - بیهوده گو. ۳ - بی عقل ، خشک مغز. ۴ - سبک وزن .
فرهنگ عمید
۱. بی عقل، احمق. ۲. تندخو.
گویش مازنی
/Kheshke sar/ آدم سرکش
پیشنهاد کاربران
مارد
خشک مغز
متعصب، تندخوی، تند مزاج، هوادار بی منطق، کله خشک، ستیهنده