بزرگوارا که شهر عزت تست
چه شهر عالم کبری نه عالم صغری
از آنکه عالم صغری ز خشک رودش خود
نباشد الا عضوی کمینه از عضوی.
ابوالفرج رونی.
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران بکوهستان نبارد
بسالی دجله گردد خشک رودی.
سعدی.
|| رود که قسمی آلت موسیقی بوده است : چو بر زد باربد بر خشک رودی
بدین تری که بر گفتم برودی.
نظامی.
برانگیخت آوازی از خشک رودکه از تری آرد فلک را فرود.
نظامی.
شعرم چو گشت معجزه و سحر از او بکاست گفتند همگنان تو کلیمی و این عصاست
بر بحر دست خواجه زدم خشک رود شد
گفتم بلی نشان عصا این بود رواست.
سید حسن غزنوی.
، خشکرود. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام رودی است که به زره سیستان ریزد : و دیگر آن است کنون پیداست که رود هیرمند و رخدرود و خاش رود و فراه رود و خشکرود و هروت رود و آب دشتها و کوهها از همه اطراف سیستان و از هزار فرسنگ همه بزره آید و یکی سوراخ است آن رادهان شیر گویند نه بزرگ. ( از تاریخ سیستان ص 16 ).خشکرود. [ خ ُ ] ( اِخ ) قصبه جزء دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه ، واقع در بیست و دو هزارگزی شمال باختری زرند کنارراه شوسه زرند به خرقان. محصول آن غلات و انگور و بادام و میوه های سردسیری ، شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع گلیم بافی و جاجیم بافی و راه نیمه شوسه ازکنار آن می گذرد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
خشکرود. [ خ ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء واقع در شمال خاوری لشت نشاء. محصول آن برنج و کنف و شغل اهالی آنجا زراعت و مکاری و بقعه ای بنام سیدصالح دارد که بنای آن نسبةً قدیمی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
خشکرود. [ خ ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت واقع در 18 هزارگزی شمال زنجان ، محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).بیشتر بخوانید ...