خشک باختن. [ خ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) بی شرط و گرو قمار بازی کردن. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( شرفنامه منیری ). || هرچه اسباب بود بتمام درباختن. ( شرفنامه منیری ). کنایه از سامان و مایعرف خود را باختن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) : چشم من با رخ تو هر دو جهان خشک می بازد و تر می ماند.
خاقانی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
بی شرط و گرو قمار بازی کردن یا هر چه اسباب بود بتمام در باختن .