ز خشک آخور خذلان برست خاقانی
که در ریاض محمد چرید کشت رضا.
خاقانی.
|| کنایه از کمی عیش. ( برهان قاطع ): آن جگرتر کن من کو که ز نادیدن او
خشک آخورتر از این دیده تر کس را نی.
خاقانی.
دیدم این منزل عجب خشکآخور است از قناعت میزبان خواهم گزید.
خاقانی.
|| آخور اسب که درآن چیزی نباشد. ( فرهنگ خطی ) : ابلقی را کاَّسمان کمتر چراگاه وی است
چند خواهی بست بر خشک آخور آخر زمان.
خاقانی.
چون اسب ترا سخره گرفتند یکی دان خشک آخور و تر سبزه چه دربند چرائی.
خاقانی.
|| ( ص مرکب ) مردم رذل و ممسک را نیز گویند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).