خشوع در تصوف و عرفان

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] خشوع در عرفان به معنای تواضع در برابر خدا به قلب و جوارح است و به بیانی تحلیلی، تألم قلب به سبب انتظار امر ناخوشایندی که ممکن است در آینده پیش بیاید؛ این حالت گاه به جهت خطای بنده است گاه به جهت درک جلال خدا و خشیت انبیا از قسم اخیر است. عرفا این اصطلاح را برگرفته از آیه 16 سوره حدید می دانند: «اَلْمْ یَأنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ»؛ آیا زمان آن نرسیده است که کسانی ایمان آورده اند دلهاشان از یاد خدا خاشع شود.
به نظر تِلِمسانی این آیه به وضوح بر خشوعی دلالت می کند که در میان صوفیه معتبر و صحیح شمرده می شود. در کتب صوفیه، کامل ترین بحث درباره خشوع در صد میدان (ص 166ـ167) و کتاب منازل السائرین (ص 21ـ22)، هر دو اثر از خواجه عبداللّه انصاری و شرحهای آن آمده و در منابع متأخر نیز همین مباحث تکرار شده است.
به نظر خواجه در منازل السائرین، خشوع، خضوع آمیخته با ترس یا محبت است، بدین نحو که در اثر هیبت و عظمت محبوب بلندمرتبه، قوای طبیعی نفس به حالت سکون درمی آید.
او همچنین درصد میدان (ص166)، خشوع را ترسی می داند که دل را با حرمت نرم می سازد و اخلاق را تهذیب و جوارح را ادب می کند و بیمی است همراه با هشیاری و استکانت . خشوع در سه جا وجود دارد: در معامله (مراوده با خلق) عبارت است از ایثار، در خدمت (عبادت) عبارت است از حضور و در سر عبارت است از تعظیم؛ و هر یک از ایثار و حضور و تعظیم، خود دارای سه اثر و نشانه اند.
آثار ایثار بر بنده در معامله این است که بَدان از وی ایمن، نیکان از وی شاد و خلق از وی آزادند. نشانه های حضور در خدمت اولاً حلاوتی است که بنده می چشد و به واسطه آن از درگاه الهی نمی گریزد، ثانیاً مقصود اصلی را می بیند و از آن به خلق نمی پردازد و ثالثاً کوتاهی خود را می بیند و خود را حق نمی پندارد. نشانه های تعظیم نیز این است که حق تعالی را به خود نزدیک و خود را از او دور می بیند و امتحان الهی برایش امری بزرگ به شمار می آید که این همان ترس صدیقان است.
نکته دیگر درباره خشوع، محل آن است. به نظر قشیری (ج1، ص382) اتفاق بر آن است که محل خشوع، دل است. یعنی خشوع باید قلبی و باطنی باشد نه ظاهری. هر چند از روایت دیگری که قشیری (همانجا) نقل کرده چنین برمی آید که خشوع از قلب به اندامها سرایت می کند. از این رو وقتی کسی را دیدند که به حالت شکسته نشسته و زانوهایش را جمع کرده، به او گفتند خشوع در دل است نه در سر زانو. همچنین سالک باید در خشوعش صادق باشد. از دید حارث محاسبی (ص304) علامت انسان صادق این است که اگر همه بندگان بر حال او مطّلع شوند، حالش تغییر نکند یعنی اگر خاشع نبوده به منظور اطلاع مردم، خود را خاشع نشان ندهد و اگر خاشع بوده به خشوعش نیفزاید و از اطلاع مردم شادمان نشود.
خشوع و حضور قلب از شروط باطنی نماز بوده و نشانه خشوعِ دل در نماز آن است که اولاً اندامها نیز به تبعِ دل خاشع شوند و ثانیاً نمازگزار آن قدر در معنای نماز غرق شود که نداند در سمت راست و چپش چه کسانی ایستاده اند.(قشیری، همانجا) البته ظاهراً اصل مطلب دوم به سخنی از ابن عباس برمی گردد زیرا سعید بن جُبَیر گفته است: از چهل سال پیش که شنیدم ابن عباس می گفت: «خشوع در نماز به این است که نمازگزار نداند در طرف راست و چپش کیست»، هیچگاه در نماز ندانسته ام که در دو طرفم چه کسانی ایستاده اند. از اویس قرنی نیز پرسیدند خشوع در نماز چیست؟ گفت: آن که اگر تیر به پهلوی وی زنند خبردار نشود.

پیشنهاد کاربران

بپرس