خشنودی

/xoSnudi/

مترادف خشنودی: ارضا، تراضی، خرسندی، خوشحالی، رضامندی، رضایت، شادمانی، شادی

متضاد خشنودی: ناخشنودی، ناخرسندی

معنی انگلیسی:
contentment, nod, satisfaction, gladness

لغت نامه دهخدا

خشنودی. [ خ ُ ] ( حامص ) خرسندی. خوشحالی. رضا. رضامند. قبول خاطر جمعی. ( ناظم الاطباء ). رضوان. رضا. ( از ربنجنی ). رضایت. مرضات. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
هر آن کس که خشنودی شاه جست
زمین را بخون دلیران بشست
بیابد ز من خلعت شهریار
بود در جهان نام اویادگار.
فردوسی.
بجستیم خشنودی دادگر
ز بخشش بکوشش ندیدم گذر.
فردوسی.
نه چیز و نه دانش نه رای و هنر
نه دین ونه خشنودی دادگر.
فردوسی.
مباد کز پی خشنودی مهار رئیس
که پادشاه را در ملک دل بیازارم.
خاقانی.
او را بخشنودی و مدارا گسل کن. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).
عمر بخشنودی دلها گذار
تا ز تو خشنود بود کردگار.
نظامی.
نپندارم این زشت نامی نکوست
بخشنودی دشمن آزار دوست.
سعدی ( بوستان ).
|| مقابل خشمگینی. مقابل غضبناکی :
جز بخشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا.
ناصرخسرو.
- برای خشنودی خدا؛ طلباً لمرضات اﷲ. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خشنودی خدا؛ رضایت خدا : و رضا و خشنودی خدای تعالی هم خواهم. ( نوروزنامه ).

فرهنگ فارسی

۱ - رضایت رضا . ۲ - شادی شادمانی .

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) ۱ - خرسندی . ۲ - شادمانی .

فرهنگ عمید

خرسندی، خوشحالی، شادی و شادمانی.

جدول کلمات

رضایت

مترادف ها

gratification (اسم)
لذت، سر بلندی، خشنودی

فارسی به عربی

ارضاء

پیشنهاد کاربران

رضوان
رضا
از سر خشنودی
راضی بودن
رضایت، راضی بودن
رضایت از اوضاعی که خارج از خود شخص واقع می شود و با خوش حالی که در دست خود ماست فرق دارد!

بپرس