هر آن کس که خشنودی شاه جست
زمین را بخون دلیران بشست
بیابد ز من خلعت شهریار
بود در جهان نام اویادگار.
فردوسی.
بجستیم خشنودی دادگرز بخشش بکوشش ندیدم گذر.
فردوسی.
نه چیز و نه دانش نه رای و هنرنه دین ونه خشنودی دادگر.
فردوسی.
مباد کز پی خشنودی مهار رئیس که پادشاه را در ملک دل بیازارم.
خاقانی.
او را بخشنودی و مدارا گسل کن. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).عمر بخشنودی دلها گذار
تا ز تو خشنود بود کردگار.
نظامی.
نپندارم این زشت نامی نکوست بخشنودی دشمن آزار دوست.
سعدی ( بوستان ).
|| مقابل خشمگینی. مقابل غضبناکی : جز بخشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا.
ناصرخسرو.
- برای خشنودی خدا؛ طلباً لمرضات اﷲ. ( یادداشت بخط مؤلف ).- خشنودی خدا؛ رضایت خدا : و رضا و خشنودی خدای تعالی هم خواهم. ( نوروزنامه ).