خشنود کردن


مترادف خشنود کردن: خوشحال کردن، راضی کردن، قانع کردن، خرسند کردن

معنی انگلیسی:
appease, please, propitiate, satisfy, tickle

لغت نامه دهخدا

خشنود کردن. [ خ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) راضی کردن. خوشحال کردن. اِعتاب. ( یادداشت بخط مؤلف ).تَرضیَه. اِرضاء. ( تاج المصادر بیهقی ) :
بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد درمنده را.
سعدی ( بوستان ).
و بنعمت بیکران خشنود کردند. ( گلستان سعدی ).
چندان کرمت نیست که خشنود کنی
درویشی از آن باغ بشفتالودی.
سعدی ( هزلیات ).

فرهنگ فارسی

راضی کردن خوشحال کردن

مترادف ها

satisfy (فعل)
راضی کردن، قانع کردن، خرسند کردن، خوشنود کردن، خشنود ساختن، اقناع شدن، خشنود کردن

فارسی به عربی

ارض (فعل ماض )

پیشنهاد کاربران

بپرس