خشند

لغت نامه دهخدا

خشند. [ خ ُ ن ُ ] ( ص )مخفف خوشنود. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
چو ما خشندیم از تو فرزانه رای
تو جاوید خشنود باش از خدای.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
گر بجان خرمی دو اسبه در آی
ور بدل خشندی خر اندرکش.
خاقانی.

پیشنهاد کاربران

بپرس