خشمگین کردن


معنی انگلیسی:
outrage, anger, enrage, exasperate, irritate, madden, offend, overcloud, provoke, roil, infuriate, incense, angry, to provoke, peeve

واژه نامه بختیاریکا

چو به چیل کردن

مترادف ها

annoy (فعل)
تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن

incense (فعل)
تحریک کردن، خشمگین کردن، تهییج کردن، بخور دادن به

aggravate (فعل)
اضافه کردن، بدتر کردن، خشمگین کردن، خون کسی را بجوش اوردن

exasperate (فعل)
برانگیختن، بدتر کردن، خشمگین کردن، تشدید کردن، اوقات تلخی کردن، از جا در بردن

anger (فعل)
خشمگین کردن، خون کسی را بجوش اوردن، غضبناک کردن، خشمناک کردن، ژکیدن

infuriate (فعل)
خشمگین کردن، اتشی کردن، بسیار خشمگین کردن

vex (فعل)
ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، رنجه دادن

make angry (فعل)
خشمگین کردن، خشمگین ساختن

disgruntle (فعل)
خشمگین کردن، غمگین کردن، بدخلق کردن

spite (فعل)
خشمگین کردن، کینه ورزیدن، برسرلج اوردن

irritate (فعل)
برانگیختن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عصبانی کردن، سوزش دادن

enrage (فعل)
خشمگین کردن، عصبانی کردن

make furious (فعل)
خشمگین کردن

provoke (فعل)
برانگیختن، تحریک کردن، خشمگین کردن، بر افروختن، دامن زدن

فارسی به عربی

اثر (مع الشد ) , ازعج , اغضب , اغظ , بخور , غضب , قطران , هیج , ورط

پیشنهاد کاربران

بپرس