خشمگین شدن


مترادف خشمگین شدن: ازکوره در رفتن، برآشفتن، خشمناک شدن، عصبانی شدن، غضبناک شدن، متغیر شدن

معنی انگلیسی:
anger, boil, madden, offend, overcloud, to get angry

لغت نامه دهخدا

خشمگین شدن. [ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) عصبانی شدن. برتافته شدن. از جا دررفتن. اِخرِنطام ، تَذَمﱡر؛ بخشم آمدن. بهم برآمدن. امتحاک. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
ملک را کمان کجی راست شد
ز سودا بر او خشمگین خواست شد.
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

عصبانی شدن برتافته شدن

جدول کلمات

اشفتن

مترادف ها

rage (فعل)
خروشیدن، خشمگین شدن، خشمناک شدن، غضب کردن، شدت داشتن، متلاطم شدن

flare up (فعل)
خشمگین شدن

get angry (فعل)
خشمگین شدن، عصبانی شدن، سخت عصبانی شدن

فارسی به عربی

غلیان

پیشنهاد کاربران

جوش زدن
خشمگین یعنی چه
در خشم شدن ؛ در خشم رفتن. خشمگین گردیدن : کسری چنان در خشم شد که به هیچوقت نشده بود. ( تاریخ بیهقی ) .
بر باد تند نشستن
خشم کردن. [ خ َ / خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بغضب آمدن. عصبانی شدن. غضبناک شدن :
قلم بطالع میمون و بخت بد رفته ست
اگر تو خشم کنی ای پسر وگر خشنود.
؟
برآشفتن

بپرس