سپهدار گردنکش و خشمناک
همی خون شود زیر او تیره خاک.
فردوسی.
از او پاک یزدان چو شد خشمناک بدانست و شد شاه با ترس و باک.
فردوسی.
فریدون چو بشنیدشد خشمناک از آن ژرف دریا نیامدش باک.
فردوسی.
جهان پهلوان رستم خشمناک برفت و نیامد ز لشکرش باک.
فردوسی.
القاهر.... مردی بود بلندبالا گندم گون و نیکوروی و بر روی وی اثر آبله بود بلندبینی و محاسن انبوه خشمناک و باهیبت و چون بخلافت بنشست سی وچهارساله بود. ( ترجمه طبری بلعمی ). چون این تذکره مطالعت کرد طیره شد و خشمناک و متغیر گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).شه در او دید خشمناک و درشت
بانگ بر زد چنانکه او را کشت.
نظامی.
زننده شد از تیر خود خشمناک.نظامی.
یکی ازپسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشمناک. ( گلستان سعدی ). فاعی ؛ خشمناک کف برآورده از دهن. ( از منتهی الارب ).