خشمن. [ خ َ / خ ِ م ِ ] ( ص مرکب ) غضبناک. خشمناک. خشمگین. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). غضبان. غضوب. آرغده. خشمین. ( یادداشت بخط مؤلف ) : گاه تو خوش طبع و گهی خشمنی سیرت این چرخ همین سیرت است.ناصرخسرو.