خشم گرفتن بر ؛ عتاب کردن بر : او بر یعقوب خشم گرفت و به کرمان شد. ( تاریخ سیستان ) . همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی. ( تاریخ بیهقی ) . پادشاه بر تو خشم گرفت و ترا می برند. ( تاریخ بیهقی ) . مورچه گفت یا نبی اﷲ بر من خشم مگیر. ( قصص الانبیاءص 162 ) . و چون کسری بر یکی خشم گرفتی کرسی او از آن ایوان برداشتی. ( فارسنامه ابن البلخی ص 97 ) . اپرویز خشم گرفت بر فرستاده پیغمبر و نامه بدرید. ( فارسنامه ابن البلخی ص 106 ) . مرد شجاع چنان باید که. . . به آخر جنگ چون اژدها باشد به خشم گرفتن و رنج برداشتن. ( نوروزنامه ) . بموجب خشمی که بر من گرفتی آزار خود مجوی. ( کلیات سعدی چ مصفا ص 34 ) .
... [مشاهده متن کامل]
بر بنده مگیر خشم بسیار
جورش مکن و دلش میازار.
( گلستان ) .
... [مشاهده متن کامل]
بر بنده مگیر خشم بسیار
جورش مکن و دلش میازار.
( گلستان ) .