خشم گیری جنگ جویی چون بمانی از جواب
خشم یکسو نه سخن گستر که شهر آوار نیست.
ناصرخسرو.
کدام قوت و مردانگی و برنائی که خشم گیری و با طبع خویش برنائی.
سعدی ( مفردات ).
وگر خشم گیرد ز کردار زشت چو باز آمدی ماجری درنوشت.
سعدی ( بوستان ).
وگر با پدر جنگ جوید کسی پدر بیگمان خشم گیرد بسی.
سعدی ( بوستان ).
تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن که ما را با کس دیگر نمانده ست از تو پروایی.
سعدی ( خواتیم ).
تَعَذفُر؛ خشم گرفتن. ( منتهی الارب ).