خشم راندن

لغت نامه دهخدا

خشم راندن. [ خ َ / خ ِ دَ ] ( مص مرکب ) عصبانی شدن. غضب راندن. غیظ کردن :
کامکاری کو چو خشم خویشتن راند بروم
طوق زرین راکند در گردن قیصر درای.
منوچهری.
بحدی بر دشمنان خشم براند که دوستان را اعتماد بماند. ( گلستان سعدی ).
تو گر خشم بر وی نرانی رواست
که خود خوی بد دشمنش در قفاست.
سعدی ( بوستان ).
بر غلامی که طوق خدمت بست
خشم بیحد مران و طیره مگیر.
سعدی ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

عصبانی شدن غضب راندن

پیشنهاد کاربران

نهیب کردن ؛ تندی کردن. خشم راندن :
کلید چنین کار باید فریب
نباید بر این کار کردن نهیب.
فردوسی.
که دولت گرفته ست از ایشان نشیب
کنون کرد باید بدین کین نهیب.
فردوسی.

بپرس