خشم تاب. [ خ َ / خ ِ ] ( ن مف مرکب ) کسی که خشم تاب داده و پیچیده باشد او را. ( از آنندراج ) : سیاهی عزب پیشه و خشم تاب چو دیدند روی چنین بی نقاب ز تاب جوانی بجوش آمدنددر آن وادی سخت کوش آمدند.نظامی ( از آنندراج ).