خشخاش اسود

لغت نامه دهخدا

خشخاش اسود. [ خ َ ش ِ اَس ْ وَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از انواع خشخاش است . صاحب تقویم گوید بری بود و بستانی و صاحب منهاج گوید بری مضر بود و بهترین وی فربه و تازه بود و طبیعت آن سرد و خشک است در سیم و گویند در چهارم وگویند تر است در چهارم خاصیت گل وی آن است که ریشهای چشم مواشی زایل کند و خشخاش سیاه چون بکوبند خرد وبا شراب بیاشامند جهة اسهال و سیلان رطوبات مزمن که در رحم آید نافع بود و چون به آب خلط کنند و بر پیشانی و صدغین ضماد کنند بیخوابی زایل کند و چون ضروری بود در داروهای چشم استعمال کنند نافع بود و مقدار مستعمل در وی نیم درم بود و دیقوریدوس گوید چون بسوزانند و خاکستر آن با روغن گل و سرکه بر جرب طلا کنند وبحمام روند و بنشینند تا بعرق فرودآید بغایت نافع بود و چون سحق کند و با سرکه بسرشند و بر صدغین طلا کنند درد سر که از گرمی بود از حرارت آفتاب بغایت سود دهد و وی منوم و مخدر بود و مضر بود بسر و شش و مصلح آن تخم رازیانه بود و صاحب تقویم گوید مصلح وی روغن زنبق بود و نرگس. ( اختیارات بدیعی ). جلجلان الحبشه.

فرهنگ فارسی

نوعی از انواع خشخاش است . صاحب تقویم گوید بری بود و بستانی و صاحب منهاج گوید بری مضر بود و بهترین وی فربه و تازه بود و طبیعت آن سرد و خشک است در سیم و گویند در چهارم و گویند تر است در چهارم خاصیت گل وی آنست که ریشهای چشم مواشی زایل کند و خشخاش سیاه چون بکوبند خرد و با شراب بیاشامند جهه اسهال و سیلان و رطوبت مزمن که در رحم آید نافع بود و چون به آب خلط کنند و بر پیشانی و صدغین ضماد کنند بیخوابی زایل کند و چون ضرری بود در دارو های چشم استعمال کنند نافع بود و مقدار مستعمل در وی نیم درم بود .

پیشنهاد کاربران

بپرس