خشباء. [ خ َ ] ( ع ص ) مؤنث اَخشَب. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( از لسان العرب ). سخت و خشک و زشت. ( منتهی الارب ). ج ، خُشب.- جبهه خشباء ؛ جبهه کریه خشک. ( از منتهی الارب ).خشباء. [ خ َ ] ( اِخ ) نام کوهی است در مغرب طریق الحاج. ( از معجم البلدان ).