خشار

لغت نامه دهخدا

خشار. [ خ ُ] ( ع ص ، اِ ) آنچه به کار نیاید از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || مردم فرومایه. یقال : فلان من الخشارة؛ ای دون. || جو بی مغز. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || قلی. ( زمخشری ). قلیه صابون. ج ، اخشار.

خشار. [ خ ُ / خ َ ] ( ص ) پیراسته. پاک کرده. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) :
باغ دین و کشت دولت را به تیغ
کرد از خار و خس اعدا خشار.
فرخاری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

پیراسته پاک کرده

فرهنگ عمید

= شخار

پیشنهاد کاربران

در اوستایی، واژه ای داشتیم به نامِ {هَچ}.
1 - چه دگرگونی های آوایی ای میتوانیم بر آن بِکار بَست؟
دگرگونی آوای {چ/ش}.
پس واژه {هَش} ساخته میشود. /بنا بر چَمِ این واژه که برابر {دنبال کردن، پیگیری} است، میتوانیم از آن برای {هَش/هَشتَگ} بِکار ببریم.
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه {هَشیتَن} ساخته میشود/بن کنونی {هَش} است/با افزودن پسوند {ار/ه} واژه {هَشا/هَشه} ساخته میشود. /از خود {هَش} نیز میتوان بکار برد.
از میان این سه، واژگان {هَش/هَشار} بِهتر هستند.
در پارسی امروزی، واژه {خَش} را داریم که میتوان از آن نیز برای واژه سازی به جای {کُد/پَسورد} به کار برد.
پیشنهاد بنده {خَشَک} به جای {کُد} و {خَشار} به جای {پسورد} است. /پسوند های {َک} و {ار}.
واژگان پیشنهادی در پایان:هَش/هَشار/خَشَک/خَشار
پشتوانه ( ها ) :رویه 1524 از نِبیگِ {فرهنگ واژه های اوستا}
بِدرود!

خشار

بپرس