خسقی. [ خ َ س َ ] ( ص نسبی ) جامه برنگ گل کافشه : فلک مفرش خود خسقی شفق دار است برای استر صوف و حبر اخضر ما .نظام قاری.برق والا و شعله خسقی از ته جامه ها زبانه زدند.نظام قاری.ابر کرباس و شفق خسقی و سامست سمورصبح قاقم شمر و حبر پر از موج بهار.نظام قاری.