خسروی سرخسی
لغت نامه دهخدا
عجبت من ربی و ربی حکیم
ان احرم العاقل فضل النعیم
ما ظلم الباری و لکنه
اراد ان یظهر عجزالحکیم
و درقصیده ای در مدیح شمس المعالی ابوالحسن قابوس بن وشمگیربن زیار چنین می گوید:
تا کی نالی ز عشق تا کی نالی
سود ندارد گریستن چه سگالی
حلقه زلفت همه قصیده عینی
حلقه جعدت همه قصیده دالی
چشم سیاهت باسپرغمی ماند
زر بمیانه همه کرانش لاَّلی
نیست بخوبی ترا نظیر و کسی نیز
نیست بچیزی نظیر شمس معالی.
در مدح کافی الکفاة ابوالقاسم اسماعیل عباد چنین گوید:
زلفین تو گویی که شعر نغزیست
اندر شده معنیش یک بدیگر
زیر لبت اندر مسیح پنهان
زیر مژه اندر نکیر و منکر
کس نیست در جمالت همتا
چون صاحب را در کمال همسر
اندر دل تو زفتی و بخیلی
معروفتر از کردهای دیگر.
درمدیح امیر ناصرالدوله ابوالحسن محمدبن ابراهیم بن سیمجور گفته است :
همتی دارد او که پنداری
آسمان زیر و همتش زبرست
او قضا گشت و دشمنانش حذر
در قضا مرگ را ره حذرست
ورفلک بسپرد شگفت مدار
قدم همتش فلک سپرست
کوه با حلم او بیک نسبت
مرگ با باس او ز یک گهرست
مکرماتش بنوع ماند راست
نوع باقی و شخص بر گذرست.
و هم او راست :
ای بسا خسته کز فلک بینم
بی سلاحی همیشه افگارست
وی بسا بسته کز نوایب چرخ
بند پنهان و او گرفتارست
وی بسا کشتگان که گردون راست
ندود خون و کشته بسیارست.
( از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 256 ). رجوع به ترجمان البلاغه ص 36، 45، 63، 66، 75، 132، 137 و دمیةالقصر باخرزی ص 150 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید