خستیدن

لغت نامه دهخدا

خستیدن. [ خ َ دَ ] ( مص ) خَستَن. ( از ناظم الاطباء ) ( شعوری ج 1 ص 375 ).

پیشنهاد کاربران

درود.
سپاس از شما
سپاس از راهنمایی هایتان.
کَمی تند رفتم ( شاید بسیار! ) ، آقای دهخدا تاجایی که توانسته واژه گردآوری کرده است که خود کار بزرگی است.
ولی به هر روی چِنین لغزش ها و کاستی هایی به چشم می خورد که کم هم نیستند. ریشه شناسیِ نادرست، واژگانی که دستور زبان را به هم می ریزند، و اینجور چیزها.
...
[مشاهده متن کامل]

از همین واژه نامه دهخدا برخی ها می گویند که "بهمان واژه ترکی است" یا عربی است، ولی پارسی بوده!
کاش کَمی واژه نامه دهخدا ویرایش می شد و چِنین کاستی ها و کمبود هایی را نداشت.

آقای نقدی بنده خدا از زندگیش گذاشته که برای ما فرهنگ فارسی فراهم کنه شما نمیتونی به خاطر چارتا اشتباه که مسلمن هم خودخواسته نبوده ناسزا بکشی بر اول و اخر طرف! شما هم بیای بیش از ۱۰جلد کتاب بنویسی خطر اشتباه هست به هرحال!
دوباره استاد دهخدا دست به کارواژه سازی کرد.
بابا، اگر این کارواژه ها ننویسی باور کن به پاک شدن آنها کمک می کنی. نیازی نیست هرچیزی که دیدی را بنویسی.
دست کم بنویس نادرست است. خواننده ازکجا بداند خستیدن درست است یا خستن که اینگونه نوشتی؟
...
[مشاهده متن کامل]

باز هم اینجا بدرود نمی نویسم، تا بگویم شیرم دهن دهخدا.

بپرس