خستو شدن. [ خ ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) معترف شدن. اقرار کردن. اذعان کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بزرگان دانا بیکسو شدندبنادانی خویش خستو شدند.فردوسی.همه حکمای هند جمع شدند نتوانستند شناخت که آن بازی بر چه سان است و بر دانش او خستو شدند. ( مجمل التواریخ و القصص ). || ایمان آوردن. مؤمن شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ).