خسب. [ خ ُ ] ( نف ) خوابنده : فرشته صفت مردم هوشیار نه بسیار خسب است و بسیارخوار.
سعدی ( صاحبیه ).
- روز خسب ؛ روز خواب. خسب. [ خ ُ ] ( اِخ ) شهری است [ بخراسان ] بر کرانه بیابان و آب ایشان از کاریز است و خواسته مردمان بیشترین چهارپای است. ( حدود العالم ).
فرهنگ فارسی
شهریست بر کرانه بیابان و آب ایشان از کاریز است و خواسته مردمان بیشترین چهارپایست .